توسعه به معنی فرآیندی است که در آن یک نهاد بالقوه به نهاد بالفعل تبدیل می شود.

به عنوان مثال در بذر، یک نهال بالقوه وجود داردکه اگر شرایط محیطی مناسبی داشته باشد شروع به رشد می کند و به یک درخت تبدیل می شود.

به طور کلی، به فاکتورهای زیادی نیاز داریم تا تعادل این اکوسیستم حفظ شود.

توسعه در واقع فرآیندی است که در آن یک اجتماع نیروی بالقوه‌ی خود را به نیروی بالفعل تبدیل می کند و باعث پیشرفت اقتصاد، فرهنگ و امنیت خود می شود

برای توسعه جامعه، ما به گروه‌های متنوعی از مردان، زنان، تخصص‌ها و طبقات مختلف احتیاج داریم که با هم در یک رابطه ارزش گذاری شده همکاری کنند.

توسعه معمولا با رشد پیوند خورده است. اقتصادی که رشد می کند یعنی کالای بیشتری تولید می کند، خدمات بیشتری ارائه می دهد، امنیت بیشتری فراهم می کند و جامعه خرسندتری دارد

تا چندی پیش همه بر این باور بودند که اقتصاد و تکنولوژی تا ابد می تواند رشد کند؛ اما در واقع هرچه پیش رفتیم متوجه شدیم که پیشرفت لزوما چیز خوبی نیست و همچنین داشتن چیز های بیشتر لزوما به معنی داشتن زندگی بهتر نیست. در واقع رشد اقتصادی که همراه رشد فرهنگی و اجتماعی نباشد به سمت رقابت بیشتر و خصومت های متقابل کشیده می شود

با این مدل از پیشرفت، ما جهان را نابود کرده ایم. به طور مثال صیدهای بی رویه‌ای انجام داده‌ایم و حالا دریاها خالی هستنتد، آب زیادی مصرف کرده‌ایم و الان با خشکسالی مواجهیم، درخت‌های زیادی قطع کرده‌ایم و حالا جنگل‌ها نابود شده اند، با خوردن غذاهای زیاد باعث بوجود آمدن بیماری و سو تغذیه شده ایم، ماشین‌های زیادی تولید کرده‌ایم و حالا هوا بیشتر از همیشه آلوده است و…

ما درحال آلوده کردن جهان بوده‌ایم درحالی که اقتصاد در حال پیشرفت بود و دیری نپایید که در سایه آن عمل منفی، سرعت رشد اقتصادی نیز کم شد.

پس نتیجه می گیریم که دلیل عدم رشد اقتصادی این است که ما برای توسعه اقتصادی از منابعی با نرخ بالاتر از نرخ بازسازی این منابع بهره برداری کردیم یعنی ما منابع طبیعی را فدای رشد اقتصادی کرده‌ایم.

بنابراین آموختیم که رشد اقتصادی که از منابع حفاظت نکند پایدار نیست و در نتیجه این یک توسعه واقعی نیست.

پس این نکته‌ی مهم را باید در نظر داشت که توسعه همواره باید در چارچوب پایدار بودن برنامه ریزی شود و نرخ مصرف تمام منابع طبیعی و انسانی همیشه پایین‌تر از نرخ بازسازی این منابع باشد.